جدول جو
جدول جو

معنی خفت انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

خفت انداختن
(بِ سَ رِ مَ / مِ سُ خَ گُ تَ)
گره خفت زدن. گره خفت کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
دست به چیزی دراز کردن، به تندی و چابکی دست به سوی کسی یا چیزی بردن برای گرفتن آن، دست اندازی کردن
کنایه از مسخره کردن، ریشخند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفتک انداختن
تصویر جفتک انداختن
لگد انداختن ستور با هر دو پای خود
کنایه از سرکشی، گستاخی، جفتک پراندن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ / عِ جُ تَ)
پرتاب کردن شیشه های نفت به وسیلۀ دست یا منجنیق به طرف دشمن
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ تَ)
خرابی ایجاد کردن. تباهی ایجاد کردن، تفرقه ایجاد کردن:
دل عارف غبارآلودۀ کثرت نمیگردد
نیندازد خلل در وحدت آئینه صورتها.
؟
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
تف انداختن. آب دهان انداختن. خدو افکندن. بصق. (از منتهی الارب) :
او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ)
پنهان انداختن در خاک چیزی که بدزدی رفته تا دزد رسوا نشود. خاک اندازان و خاک ریختن نیز گویند و این در هندوستان مرسوم است. (آنندراج). رجوع به خاک انداز شود:
گفتمش دزدیده ای دل را و خون کردی جگر
گفت سیفی خاک ریزم گر بمن داری گمان.
سیفی بدیعی (از آنندراج).
خاک بر هر طرف تودۀ افلاک انداز
نشود یافته آن گم شده بی خاک انداز.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
بخون دویدن داشتن جائی از تن را. (یادداشت مؤلف). مجروح کردن جایی از بدن و گذاردن که از آن خون آید
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
مسخره کردن ریشخند کردن ملعبه قرار دادن، شنا کردن سباحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفته انداختن
تصویر جفته انداختن
لگد زدن ستور (اسب و شتر و مانند آنها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرت انداختن
تصویر لرت انداختن
لرت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت انداختن
تصویر رخت انداختن
((~. اَ تَ))
اقامت کردن، فرود آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
((~. اَ تَ))
ریشخند کردن، به تمسخر گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
مصافحةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
Flirt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
flirter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
いちゃつく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
چھیڑ چھاڑ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
পটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
kutongoza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
flört etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
찝쩍거리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
menggoda
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
לפלרטט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
छेड़खानी करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
เจ้าชู้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
flirten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
flirtare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
flertar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
flirtować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
фліртувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
flirten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
флиртовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دست انداختن
تصویر دست انداختن
coquetear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی